مدل کوچینگ مشارکتی
رویکرد مشارکتی، از“کوچینگ مشارکتی – مهارتهای جدیدی برای کوچها بهسوی موفقیت” میآید که توسط لورا ویتورث، کارن و هنری کیمزی هاوس و فیلیپ سانداول، ارائهشده است که نگاه متفاوتی داشتهاند بر همان مدل دوستداشتنی “GROW” که همگی آن را میشناسیم.
(الف) چهاراصل سنگ بنا
این چهاراصل بنای اساسی کوچینگ مشارکتی را تشکیل میدهند:
مراجع بهطور طبیعی خلاق، کاردان و کامل است
این رویکرد از باوری میآید که معتقد است مراجع خود پاسخ را دارد و یا اینکه میتواند پاسخ را بیابد، اگر سؤالات صحیحی از او پرسیده شود. از نظر کوچ با رویکرد مشارکتی، هیچچیز اشتباه یا خراب نبوده و نیازی به “اصلاح” مراجع نیست. بلکه کوچ بهسادگی در حال کشف، پردهبرداری یا صیقل وجود منحصربهفرد مراجع است.
دستور کار یا دستور جلسه از طرف مراجع ارائه میشود
این بدان معناست که روابط کوچ / مراجع متمرکز برگرفتن نتایجی است که مراجع میخواهد، نه آنچه کوچ یا هر شخص دیگری فکر میکند که برای مراجع بهترین است. این وظیفه کوچ است تا اطمینان حاصل کند که مراجع همیشه به سمت رضایت و تعادل پیش میرود و متعهد به روند زندگی خود هست.
کوچ در لحظه حضور کامل دارد
اغلب اوقات، وقتی کوچها با یک مسئله یا پرسش کار را شروع میکنند، مسئله مخفی درونی دیگری وجود دارد که خود را نشان میدهد. “حضور کامل در لحظه” به این معنی است که آنها با هر مسئلهای که در هرلحظه به وجود میآید سروکار دارند و میدانند آنچه در هر زمان رخ میدهد و هر جا که فرد در آن لحظه قرار میگیرد، زمان و مکان درست است و هر آنچه اتفاق میافتد فرصتی است برای یادگیری و حرکت مراجع.
وچینگ مشارکتی کل زندگی مراجع را تحتالشعاع قرار میدهد
ازآنجاکه ما انسان هستیم و ماشین نیستیم که فقط وظیفه خاصی را انجام دهد، غالباً نمیتوانیم جنبههای مختلف زندگی خود را در جعبههای کوچک، مرتباً تفکیک یا تقسیم کنیم. همهچیز بهنوعی بههمپیوسته است. بنابراین روابط کوچینگ مشارکتی باید بتواند با جنبههای مربوط به هر زمینه از زندگی یک فرد کار کند: شغل، خانه، خانواده، روابط، پول، صمیمیت و غیره.
باشگاه مشاوره کسب و کار در همدان
(ب) مشارکت طراحیشده (دربرگیرنده اصول و زمینهها)
“مشارکت طراحیشده” مانند ظرفی است که کوچ و مراجع آن را باهم میسازند و کوچینگ در آن جای میگیرد. هر “مشارکت طراحیشده” مختص کوچ و مراجع خواهد بود و امکان جابجایی و تغییر در آن با توجه به نیازهای خاص مراجع و روابط کوچینگی وجود دارد. طراحی این همکاری معمولاً در طول “جلسه اکتشاف (اولین جلسه جهت آشنایی)” صورت میگیرد، جایی که مراجع و کوچ صریحاً در مورد چگونگی همکاری با یکدیگر و توافقهایی که باید وجود داشته باشد، صحبت میکنند تا این رابطه در حد امکان، مؤثر و مطابق با نیازهای مراجع طراحی شود.
(ج) پنج شرط زمینهای
مدل کوچینگ مشارکتی که تمرکز بر مراجع و رضایتش دارد از طریق ایجاد تعادل و طراحی فرآیند موردنیاز برای حصول نتیجه؛ حاوی پنج شرط زمینهای است که در شکل آن را شبیه ستارهای پنج پر میبینیم: گوش دادن، کنجکاوی، شهود، خود مدیریتی و پیشبرد اقدامات یا تعمیق یادگیری. این شروط به همراه پارامترهای “مشارکت طراحیشده” به ایجاد زمینهای که کوچینگ در آن شکوفا میشود، کمک میکنند.
گوش دادن
به نظر کاملاً واضح میرسد که یک کوچ باید به حرف مراجع گوش دهد، بااینوجود روشهای زیادی برای گوش دادن به اشخاص و در چندین سطح مختلف، وجود دارد. بعضیاوقات گوش دادن به صحبتهایی که افراد از گفتن آنها پرهیز میکنند یا آنچه با لحن، زبان بدن یا سایر ارتباطات غیرکلامی خود میگویند، بهاندازه آنچه به زبان میاورند، مهم است.
کنجکاوی
یکی از کارهای اصلی کوچ، کنجکاو بودن و پرسیدن سؤالاتی برانگیزاننده، با انتهای باز و فریبنده است که بدون هل دادن مراجع به سمت نتیجهای از پیش تعیینشده، او را دعوت به نگاه به جهاتی دیگر میکند. این سؤالات جهت ده نیستند و کوچ نیز به پاسخی که دریافت میکند دل نمیبندد. اگر موقعیتی پربار و مناسب برای جستجو به وجود نیاید، مراجع متوجه میشود و به کوچ بازخورد میدهد و یا اینکه کوچ میبیند که به بنبست رسیدهاند و سؤال دیگری را مطرح میکند.
با کنجکاوی کندوکاو کردن، اجازه میدهد کاوشی بدون تهدید، باحالتی بازیگوشانه و مبرا از قضاوت و پر از شگفتی، فراهم شود. سؤالاتی از روی کنجکاوی مانند:
“میخواهم بدانم شما چه میخواهید؟”
“مایلم بدانم زندگی شما چگونه خواهد بود اگر میتوانستید آن را به هر طریقی که دوست دارید طراحی کنید؟”
“کنجکاوم بدانم چه چیزی شمارا عقب نگه میدارد؟”. همه اینها میتوانند برای دعوت به تفکری جالب و مهیج باشند و یا حتی قدرتمند و شگفتآور
برای تعمق
شهود
شهود یا حس ششم ما، درصورتیکه آن را پرورش دهیم، تقویت کنیم و یاد بگیریم که به آن گوش دهیم؛ چیزهایی درباره محیط اطرافمان به ما میگوید که حسهای بینایی، شنوایی، بویایی، چشایی و لامسه نمیتوانند به ما بگویند. اغلب ما میتوانیم “واکنش دلی” داشته باشیم و به آن گوش ندهیم زیرابه شهود یا غرایز خود اعتماد نداریم. در کوچینگ مشارکتی به افراد آموزش داده میشود که شهود به معنای همیشه “درست” بودن نیست، بلکه نکته اصلی این است که حواس کوچ با حساسیت تنظیم شود تا سیگنالها را بگیرد و سپس مستقیماً از دل شهود صحبت کند و سپس در همان لحظه با آنچه آشکارشده کار را جلو ببرد.
خود مدیریتی
برای اینکه کوچ دستور کار مراجع را در اولویت کار خود قرار دهد، باید بتواند “مسائل خود” را به طرق مختلف و بهطور مؤثر مدیریت کند. این میتواند شامل داشتن ذهنی باز هنگام برخورد با چیزی که نسبت به آن احساسات شخصی دارد باشد تا عجله نکردن برای “پاسخ دادن” یا نجات مراجع در “هنگام گیر افتادن” و همچنین در نظر داشتن اینکه پاسخ کوچ ممکن است پاسخ درستی برای مراجع نباشد.
همه ما تجربیات، نظرات و رویکردهای خاص خود را برای انجام کارها داریم اما برای کوچ مهم این است که به یاد داشته باشد مراجع پاسخ خود را دارد و یا میتواند پیدا کند. کار کوچ این است که بهسادگی سؤالاتی را بپرسدکه آن پاسخها را آشکار کند.
پیش بردن اقدامات / تعمیق یادگیری
یکی از مواردی که سفر کوچینگ را از سایر موارد مشابه متمایز میکند، تمرکز بر عملکرد مراجع است. مراجعین باهدف جلو رفتن در زندگی خود به کوچینگ روی میآورند، به همین دلیل است که “پیش بردن اقدامات” یک ویژگی اصلی در سفر کوچینگ است. باگذشت زمان مراجع میتواند پیشرفت این اقدامات را ببیند و در فرآیند انجام کار نیز اغلب، یادگیریهای زیادی را شاهد باشد. یادگیری در اشکال بسیاری به وجود میاید، ازآنچه در مورد خود و خواستههای خود میآموزد تا آنچه از اقدامات خود و حتی آنچه با اقدام نکردن کسب میکند. به همین دلیل است که مدل مشارکتی کوچینگ، “تعمیق یادگیری” را همزمان با “پیش بردن اقدام” میبیند.
(د) اصول (مرکز ستاره)
رضایت
تعریف هر شخص ازآنچه رضایت نام دارد، منحصر به خود او و کاملاً شخصی است. نیازی نیست رضایت یک هدف بلندمدت باشد یا یک رویای دستنیافتنی در آینده. امروز رضایت، در هرلحظه از زندگی در دسترس ماست آنهم تنها از طریق هماهنگی اهداف باارزشهای بنیادینمان. دستیابی به اهداف میتواند واقعاً راضیکننده باشد، اما اکثر مراجعین میدانند که زندگی هدفمند، در مسیر ارزشهاست که رضایتبخش است.
تعادل
ازآنجاکه زندگی همیشه درحرکت است، تعادل یک مفهوم پویاست. ما همیشه در حال حرکت به سمت تعادل یا دور شدن از آن هستیم. زندگی هرگز ساکن نیست و یا دررسیدن به مقصدی برای یکبار و همیشه تعریف نمیشود. وقتی کوچها از رویکرد “تعادل” در یک جلسه کوچینگ استفاده میکنند، برایشان مشخص میشود که مراجع چه دیدگاهی در مورد موضوع موردنظر دارد و سپس باهم با طوفانی فکری، سایر دیدگاههای احتمالی را جستجو میکنند تا به گزینههای مختلف دسترسی پیدا کنند. قدرت انتخاب آگاهانه به افراد کنترل بیشتری بر زندگیشان میدهد و ازآنجاکه فرد (با کمک کوچ در مواقع لزوم) توانایی ایجاد یک برنامه عملی را دارد، به آن برنامه متعهد شده و با اعتمادبهنفس و اطمینان بیشتری جلو میرود.
فرآیند/جریان
ما همیشه در دل جریان زندگی خود هستیم. گاهی اوقات زیبا، دلپذیر و روان به نظر میرسد و گاهی در گلولای گیر میکند. گاهی اوقات زیبا و شاد و گاهی اوقات دردناک و تحمل آن واقعاً سخت میشود. هرکجا که همسو با این جریان هستیم، جایی ست که هستیم – خواه آنجا را دوست داشته باشیم یا نه. گاهی اوقات “فقط همین است که هست”. بعضی مواقع پریدن سریع از روی موقعیتهای نازیبا در طی این مسیر یا اجتناب از مواجهشدن با احساسات، جریان زندگی را به تأخیر میاندازد. اینجاست که جمله قدیمی: “آنچه در برابر آن مقاومت میکنیم، پابرجا میماند” به ذهن خطور میکند. وظیفه کوچ در اینگونه مواقع این خواهد بود که فقط درجایی باشد که مراجع هست و به مراجع کمک کند تا از میان این جریان زندگی نیز بگذرد و بتواند به سرمنزل مقصود برسد.
سایت اصلی : آکادمی مهراز